پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 26 روز سن داره

پارسا خوش تيپ 2

بدون عنوان

پارسا جون ديروز بعد از زدن واكسن كي خوابيدي ولي بيدار كه شدي شروع كردي به بهانه گيري اخه پات كمي باد كرده بود و درد داشتي،برا اينكه سرگرم شي و دردت يادت بره رفتيم خونه خاله جان كه با اجي ستايش و دادا حسين بازي كني. اينم عكس پارسا و دختر خاله جان(ستايش) و خدا رو شكر اون شب تب نكردي ...
27 مهر 1392

و ان روز رسيد...

امروز 17 مهر بايد ميرفتيم و واكسنت رو ديگه ميزدي،ساعت 9 رفتيم و وقتي كه خواستيم رو تخت درازت كنيم شروع به گريه كردن وجيغ زدن كردي،منم مي خواستم باهات گريه كنم الهي بميرم خيلي ترسيدي وپاتو خيلي تكون ميدادي برا همين كمي از پات خون اومد بميرم ديگه بعدش اروم شدي و اومديم خونه قطره بهت دادم و ناهارت هم خوردي و خوابيدي خواب هاي خوب خوب ببيني شيرينم و اميدوارم اصلا تب نكني اميدم ...
27 مهر 1392

16 مهر

امروز هم رفتيم كه واكسنت رو بزنيم ولي واكسن نبود و گفتن فردا ساعت 9 بيايد.الهي بميرم واكسن بزني خيلي اذيت ميشي ولي بعد با بابايي رفتين پارك اينجا وايسادي پيش در منتظر بابايي كه بريد تاب تاب وقتي ميخوايم ازت عكس بگيريم فورا چشمات رو مي بنددي ...
27 مهر 1392

1سال و 6 ماهگي

امروز 15 مهر شما 1سال و 6 ماهه شدي و بايد واكسن ميزدي ولي چون بابايي نبود فردا ميريم برا زدن واكسن ولي در عوضش رفتي حمام كه تميز و خوشكلتر بشي. راستي از همون كوچيكي حمام رو دوست داشتي واصلا گريه نمي كردي. ...
27 مهر 1392

بدون عنوان

وقتي از خواب بيدار مي شي شروع به صدا كردن و صحبت كردن مي كني اگه يه موقع دير جوابت رو داديم يا باهات حرف نزنيم ناراحت ميشي و يا باهامون دعوا مي كردي يا شروع به گريه مي كردي     ...
18 مهر 1392

بدون عنوان

مو فرفري ما تازه برعكس شدن رو ياد گرفته قربونش برم     پارسا جون من و شما وبابا وخاله مريم وقتي شما 4 ماهه بودي رفتيم مشهد اينم عكس شما و بابا تو اسباب فروشي ...
18 مهر 1392